اگر گفتندچرا آمدی بگو: شنیدم صدا میزنند سفره باز است منم آمدم .... اگر گفتند: تا بحال کجا بودی؟ سفره ما قدیمیست ....نه امشب که همه شب باز است اگر گفتند چه آوردی؟ توشه ره چه داری؟ در کوی ما شکسته دلی میخرند وبس ثانیآ جز نداری نبود مایه سرمایه من ...طمع بخششم از درگه سلطان منست ثالثآ خدایا آفریدی رایگان،روزی دادی رایگان،بیامرز رایگان تو خدایی نه بازرگان اگر گفتند بیرونش کنید بگو : اگر گفتند این جرآت را از که آموختی؟ بگو: از حلم شما بگو: اولآ شنیدم شما غفارید... ناکرده کنه در این جهان کیست بگو؟ من بد کنم و تو بد مکافات دهی؟ بگو: بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود این همه قول وغزل تعبیه در منقارش
هوای دلم بارانی ست و اسمان ذهنم کبود
اگر گفتند تا بحال کجا بودی بگو ره گم کرده بودم ...
بگو اولآ دل شکسته که از شما نقل است:
بازار خود فروشی از آن سوی دیگراست
تا سخن اینجا میرسه میگن بیرونش کنید ...
نمیروم زدیار شما به کشور دیگر/برون کنیدم از این در درایم از در دیگر
اگر گفتند گنهکاری...
ثانیآ من ملک نیستم و آدم زاده ام
آنکس که گنه نکرده و زیست بگو؟
پس فرق میان من وتو چیست؟
واگرگفتند: این حرف هارا از کجا آموختی؟
یاس های زرد از بی پناهی من آگاهند
و قطره های باران از دل درد مندم خبر دارند
بغض در گلویم به زنجیر کشیده شد ه
ومن به روشنی می دانم
که زندگی رنگ آرامش و آبی خود را از دست خواهد داد
ولی باور نخواهم کرد که آینده
پر است از اشک و آه و حسرت و انتظار و درد هجران
صفحه ها ی دلم در حسرت یک نگاه خواهند ماند
وطوفان هیچ نگاهی، زندگی را برایم تازه نخواهد کرد
جز نگاه گرم و مهربان تو ...
دست هایم را می گشایم
پنجره ذهنم را رو به کوچه ای باز می کنم
که خاطراتم هم از آنجا رفته اند ...
می خواهم برای فردایم
و برای به جا گذاشتن
خاطره های خوب و قشنگ در فرداهایم
دعا کنم...
پی نوشت:
به این میگن...???
منم اومدم
Design By : Pars Skin
نوشته شده در شنبه 89/1/7ساعت
8:31 عصر توسط فهیمه نظرات ( ) |
نوشته شده در جمعه 88/12/28ساعت
1:35 صبح توسط فهیمه نظرات ( ) |