بازارها نوروز امسال می شود عکس انداخت اگر عکس رنگی باشد سرخی تربچه ها چشم را میگیرد اما حالا دردنیای بی رنگی می شود نگاه ادمها را دید متعجب،مبهوت وبی تفاوت... به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روانپزشک پرسیدم شما چطور میفهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟ روانپزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالى کند. من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگتر است. روانپزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر میدارد. شما میخواهید تختتان کنار پنجره باشد؟ دنیا که شروع شد زنجیر نداشت . خدا دنیای بی زنجیر آفرید . خدا دنیای بی زنجیر می خواست . لیلی مجنون را بی زنجیر می خواست . لیلی می دانست خدا چه می خواهد و زمانیکه بادی مخالف وزیدن گرفت ، با بادبانهای خویش به پیش راندم . شاید بدترین لحضات آدمها اون وقتایی باشه که بدون هیچ دلایلی رو که هیچ وقت نتونستن پیداشون کنن . با حس و حالی رگ پریده این بار فقط سلام . یار دبستانی من ، با من و همراه منی ...
ملافه ای سفید
تختی سفید
میزی سفید
وکتابی با کاغذهای سفید
که خستگی دقیقه ها وساعت هارا
از تن فرو میریزد
لباست راهم برای اخرین بار اویزان رخت اویزی سفید کن
وبه خواب برو
خوابی سفید /سفید/سفید
وهمیشه....
چرک نوشت:
دست من نیست،شیطنت هایم اتفاق است،پیش می اید....
(مژگان عباسلو)
بذار این رود دریا شه
بذار ادم به ادم ...نه
رسیدن سهم کوه ها شه....
دیگران را ببخشید نه اینکه انها سزاوار بخشش اند بلکه تو مستحق ارامشی...
آدم بود که زنجیر را ساخت . شیطان کمکش کرد . دل زنجیر شد .عشق زنجیر شد،
دنیا پر از زنجیر شد و آدمها همه دیوانه ی زنجیری
نام دنیای بی زنجیر بهشت است . امتحان آدم همین جا بود و دست های شیطان از
زنجیر پر بود . خدا گفت : زنجیرت را پاره کن . شاید نام زنجیر تو عشق است .
یک نفر زنجیرهایش را پاره کرد . نامش را مجنون گذاشتند . مجنون اما نه
دیوانه بود و نه زنجیری. این نام را شیطان بر او گذاشت . شیطان آدم را در
زنجیر میخواست ...
. لیلی کمک کرد تا مجنون زنجیرش را پاره کند. لیلی زنجیر نبود . لیلی
نمیخواست زنجیر باشد. لیلی ماند زیرا لیلی نام دیگر آزادی است.
(فردریش نیچه)
دلیلی فقط نبودن و باید توضیح بدن
Design By : Pars Skin |