سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دریچه

روزی دو مرد عازم ماهیگیری شدند، یکی از آنها، ماهیگیری بسیار کارکشته و متبحر بود و دیگری سررشته ای از این کار نداشت. هر بار که ماهیگیر کارکشته ماهی بزرگی را صید می کرد، بلافاصله آن را در یک ظرف پر از یخ می انداخت تا تر و تازه بماند و فاسد نشود. اما هر بار که ماهیگیر بی تجربه یک ماهی بزرگ صید می کرد، دوباره آن را به آب می انداخت.

ماهیگیر متبحر تا هنگام شب شاهد این ماجرا بود، از این که می دید دوستش تمام مدت وقتش را تلف می کند سرانجام کاسه صبرش لبریز شد و پرسید: چرا هر چی ماهی بزرگ صید می کنی دوباره توی آب می اندازی؟

ماهیگیر بی تجربه جواب داد: خوب معلومه، برای اینکه من فقط یه تابه کوچک دارم!

 

گاهی اوقات، ما نیز مثل این ماهیگیر نقشه های بزرگ، رویاهای بزرگ، مشاغل بزرگ و فرصت های بزرگی را که خداوند در اختیارمان قرار می دهد باز پس می دهیم. زیرا ایمانمان بسیار کم است. ما آن ماهیگیر را به تمسخر می گیریم، زیرا او نمی داند تنها چیزی که احتیاج دارد تهیه یک تابه بزرگ تر است. با این همه، آیا می دانید خودمان تا چه اندازه آمادگی داریم که ایمانمان را گسترده کنیم؟ فراموش نکنید که:

خداوند هرگز نعمتی به شما نمی بخشد که نتوانید از عهده اداره آن برآیید.


نوشته شده در پنج شنبه 89/2/23ساعت 12:10 عصر توسط نظرات ( ) |

نیمه‌های شب بود. مرد که آمد، ماه
مشتاق و منتظر خودش را آرام آرام کشید بالای سرش. طوری که عکسش بیافتد توی
آب.

مرد سرش را کمی خم کرد. گفت: "تمام یادگاری هایت را جمع
کرده‌ام. گذاشته‌ام جایی که چشم بچه‌ها بهشان نیفتد. اما...در خانه را که
نمی‌شود پنهان کرد..."

صدای مرد لرزید، شکست.

عکس ماه هم در چاه.

((به گزارش سایت طلبه بلاگ))


نوشته شده در چهارشنبه 89/2/22ساعت 12:4 صبح توسط فهیمه نظرات ( ) |

اگر متعهد میشوی که 18 سال داری روی متعد می شوم کلیک کن! متعهد می شوم...

نوشته شده در جمعه 89/2/17ساعت 11:43 صبح توسط دانیال نظرات ( ) |

بروید

اصلاْ بخوابید کنار هم

هر اتفاقی که بیافتد هم

این در

باید بسته بماند

با گرگ گنده ی بد

می روم شکار پروانه(نقطه)

          قربان روی ماه شما

زنگوله پا


نوشته شده در پنج شنبه 89/2/16ساعت 4:56 عصر توسط فهیمه نظرات ( ) |

سلااااااااااااام دوستای گل خودم امروز براتون عکس های خوشگلی از جشنواره گل های لاله گذاشتم امیدوارم لذت ببرین نظر فراموش نشششششششه  دوستتون  هــــــــــــــــــــــــــــــــــاله      

 

                 جشنواره لاله‌ها (تصویری) www.TAFRIHI.com

 بقیــــــــــــــــــــــه عکسا در                ادامه عکس ها...

نوشته شده در جمعه 89/2/10ساعت 4:45 عصر توسط هاله نظرات ( ) |

به من آموختند لثه را با " ث " و صابون را با " صاد " می نویسند .

بزرگتر شدم ، به من یاد دادند باد زودتر از آفتاب خشک می کند ، قد

می کشیدم و همه چیز را می آموختم .

فاصله زمین از کره ی ماه ، مساحت دایره ، و ..... و معلم پاداش می داد

تا حفظ کنیم اشعاری بی سر و ته را که تا به امروز فراموششان نکرده ام !

حرف های دیگری را در دانشگاه یاد گرفتم ، اما هرگز یادم ندادند که کیستم !!!

چرا از من پنهان کردند :

اثر انگشتم در دنیا بی نظیر است ؟

کسی به من نگفت که چگونه از دیدن شبنم شبدر ها لذت ببرم . چرا به من

نیاموختند دیگران را دوست داشته باشم ؟ اما تاریخ جنگ های 2500 ساله را

مو به مو در ذهنم هک کردند ؟

و چگونه به جای زیبا ترین جنگل ها ، عکس های چنگیز و هیتلر را چاپ کردند .

در حالی که از کنا مادر ترزا ، گاندی و ... به سادگی گذشتند ؛

و چرا یادم ندادند :

گریه کنم ، بخندم ، بخوابم ، و ارتباط برقرار کنم ؟ و خدا را در بال زدن پروانه

بجویم و چرا ...........

 


نوشته شده در جمعه 89/2/10ساعت 11:34 صبح توسط شیوانا نظرات ( ) |

تو یه مدرسه در آمریکا از دختر بچه های دبستانی خواسته شد شغل آینده شون رو نقاشی کنند این نقاشی یکی از اونهاست به نظر شما این چه شغلیه؟؟؟؟

آرزوی دخترهای آمریکایی 

 

ترجمه ی جمله ی زیر عکس: من می خوام مثل مامانم باشم...

اگه جوابشو می دونی که هیچ ولی اگه نمی دونی ادامه مطلب رو بخون.... 
همان طور که تو شکل می بینید یه زنیه که تو کاباره های رقص داره می رقصه! و مردم هم دارن بهش پول میدند.. چه آرزوی عجیبی!!!!! جالب بود مگه نه.... 


نوشته شده در پنج شنبه 89/2/9ساعت 12:10 عصر توسط دانیال نظرات ( ) |

<      1   2   3      >

Design By : Pars Skin





کد ماوس