یکی از اهالی بومی مکزیک در ساحل قدم میزد و مدام خم میشد و چیزی را از زمین برمیداشت و به درون دریا پرتاب میکرد . وقتی به نزدیکش رسیدیم متوجه شدیم که او هر بار خم شدن یکی از ستاره های دریائی را که با امواج به ساحل رانده شده اند،از روی زمین برداشته و به درون دریا پرتاب میکند . کمی از کارش متحیر و سردرگم شدیم،پرسییم: "میبخشید آقا،شما اینجا مشغول چه کاری هستین؟" پاسخ داد: "دارم ستاره های دریائی را دوباره به دریا برمیگردانم ، می بینید که امواج در این وقت از سال خیلی آرام هستند و همین امر باعث رانده شدنشان به سمت ساحل میشه ، اگر من این ستاره ها رو به دریا برنگردونم ، همشون بخاطر کمبود اکسیژن تلف می شن" یکی از دوستانمان با تعجب گفت: "اما هزاران ستاره دریائی اینجا وجود دارند که الان وضعشون به همین منواله ، و مسلما شما وقتش رو پیدا نمیکنین که همشون رو برگردونین؛ تازه صدها ساحل دیگه هم در این کشور وجود داره که داره همین اتفاق درشون میفته !" و ادامه داد: "فکر نمیکنین این کار شما فرقی به حال این موجودات نداره ؟" مرد بومی لبخند زنان و در حالی که خم شده بود یکی دیگه از ستاره ها رو برمیداشت و اونو به سمت دریا پرتاپ میکرد پاسخ داد : " قطعا به حال این یکی که فرق میکنه ! " * * *
مارتین لوتر کینگ میگه : هر کسی میتونه بزرگ باشه ، زیرا هر کس استحقاق اینو داره که در خدمت همنوع خودش باشه ؛ برای خدمت نیاز به داشتن مدرک دانشگاهی نیست ! برای خدمت نیازی به مطابقت فعل و فاعل نیست ! برای خدمت فقط نیاز به یک قلب مملو از بخشش است ... روحی که از عشق زاده بشه !
Design By : Pars Skin |