سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دریچه

یکی از اهالی بومی مکزیک در ساحل قدم میزد و مدام خم میشد و چیزی را از زمین

برمیداشت و به درون دریا پرتاب میکرد . وقتی به نزدیکش رسیدیم متوجه شدیم که او

هر بار خم شدن یکی از ستاره های دریائی را که با امواج به ساحل رانده شده اند،از

روی زمین برداشته و به درون دریا پرتاب میکند .

کمی از کارش متحیر و سردرگم شدیم،پرسییم: "میبخشید آقا،شما اینجا مشغول چه

کاری هستین؟"

پاسخ داد: "دارم ستاره های دریائی را دوباره به دریا برمیگردانم ، می بینید که امواج در

این وقت از سال خیلی آرام هستند و همین امر باعث رانده شدنشان به سمت ساحل

میشه ، اگر من این ستاره ها رو به دریا برنگردونم ، همشون بخاطر کمبود اکسیژن تلف

می شن"

یکی از دوستانمان با تعجب گفت: "اما هزاران ستاره دریائی اینجا وجود دارند که الان

وضعشون به همین منواله ، و مسلما شما وقتش رو پیدا نمیکنین که همشون رو برگردونین؛

تازه صدها ساحل دیگه هم در این کشور وجود داره که داره همین اتفاق درشون میفته !"

و ادامه داد: "فکر نمیکنین این کار شما فرقی به حال این موجودات نداره ؟"

مرد بومی لبخند زنان و در حالی که خم شده بود یکی دیگه از ستاره ها رو برمیداشت و

اونو به سمت دریا پرتاپ میکرد پاسخ داد :

" قطعا به حال این یکی که فرق میکنه ! "

 

* * *

مارتین لوتر کینگ میگه :

هر کسی میتونه بزرگ باشه ،

زیرا هر کس استحقاق اینو داره که در خدمت همنوع خودش باشه ؛

برای خدمت نیاز به داشتن مدرک دانشگاهی نیست !

برای خدمت نیازی به مطابقت فعل و فاعل نیست !

برای خدمت فقط نیاز به یک قلب مملو از بخشش است ... روحی که از عشق زاده بشه !

 


نوشته شده در جمعه 89/1/20ساعت 10:1 عصر توسط شیوانا نظرات ( ) |


Design By : Pars Skin





کد ماوس