آری ؛ از این گونه زنده ماندن هراس داشت و بر این باور بود که اگر قرار است قطع نخاع ادراکی شود و یا شعورش جاده نقص بپیماید مردن بسی گواراتر از زنده ماندن است.
می گفت که نمی خواهد سربار احساسات دیگران باشد ؛ آنهم دیگرانی که خودشان مستاجر خانه های احساسات دیگران هستند. روح متفاوتی داشت و وجه تفاوتش با من و امثال من در این بود که از ماه شب چهارده می ترسید! شب هایی که ماه کامل بود آنقدر می ترسید که به پشت بام پناه می برد تا خودش را پنهان کند!
روزی از او پرسیدم : مگر می شود که به پشت بام رفت و از چشمان ماه شب چهارده پنهان شد؟! گفت: یادت باشد که همیشه بهترین جا برای پنهان شدن جایی است که از همه جا بیشتر در معرض دید است!
Design By : Pars Skin |