دریچه
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم... چتر نداشتیم... خندیدیم و دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم... دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود... و سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد... وچند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم... فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو... دکتر علی شریعتی
نوشته شده در یکشنبه 90/3/29ساعت
12:35 عصر توسط دانیال نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |