سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دریچه


(آدمک بخند که دنیا دو روزه!)

آورده اند که کفن دزدی در بستر مرگ افتاده بود، پسر خویش را فراخواند، پسر به نزد پدر رفت گفت: ای پدر امرت چیست؟ پدر گفت: پسرم من تمام عمر به کفن دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی بدنبالم بود اکنون که در بستر مرگم و فرشته مرگ را نزدیک حس می کنم بار این نفرین بیش از پیش بردوشم سنگینی می کند. از تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند.
?پسر گفت ای پدر چنان کنم که می خواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم. ?پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد.
?از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق می دزدید و چوبی به ماتحت آن مردگان فرو می نمود و از آن پس خلایق می گفتند خدا کفن دزد اول را بیامرزد که فقط می دزدید و چنین بر مردگان ما روا نمی داشت !


نوشته شده در شنبه 89/1/7ساعت 1:26 عصر توسط دانیال نظرات ( ) |


Design By : Pars Skin





کد ماوس