سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دریچه

این‌ تعریف‌ انسان‌ نیست

طعمش‌ تلخ‌ بود. تلخی‌اش‌ را دوست‌ نداشتیم.

نمی‌دانستیم‌ که‌ دواست.دوای‌ تلخ‌ترین‌ دردها .

نمی‌دانستیم‌ معجون‌ است. معجونِ‌ انسان‌ شدن.

گمش‌ کردیم. شیطان‌ از دستمان‌ دزدید.

بی‌طاقت‌ شدیم‌ و ناآرام. و تازه‌ فهمیدیم‌ نام‌ آن‌ اکسیر مقدس،

نام‌ آنچه‌ از دستش‌ دادیم، «صبر» بود.

دیگر عزم‌ آهنی‌ و طاقت‌ فولادی‌ نداریم،

دیگر پای‌ ماندن‌ و شانه‌ سنگی‌ نداریم.

انگار ما را از شیشه‌ ساخته‌اند.

ما با هر نسیمی‌ هزار تکه‌ می‌شویم.

ترک‌ می‌خوریم. می‌افتیم، می‌شکنیم، می‌ریزیم‌ ...

و شیطان‌ همین‌ را می‌خواست.

خدایا، ما را ببخش،

این‌ تعریف‌ انسان‌ نیست.

ما دیگر ایوب‌ نیستیم.

از اینجا تا تو هزار راه‌ فاصله‌ است.ما اما چقدر بی‌حوصله‌ایم.

ما پیش‌ از آنکه‌ راه‌ بیفتیم،خسته‌ایم.از ناهموار می‌ترسیم،

از پست‌ و بلند می‌هراسیم ، از هر چه‌ ناموافق‌ می‌گریزیم.

شانه‌هایمان‌ درد می‌کند، اندوه‌های‌ کوچکمان‌ را نمی‌توانیم‌

بر دوش‌ کشیم،ما زیر هر غصه‌ای‌ آوار می‌شویم،

خدایا، ما را ببخش.

این‌ تعریف‌ انسان‌ نیست،

ما دیگر ایوب‌ نیستیم.


نوشته شده در یکشنبه 88/10/6ساعت 5:30 عصر توسط شیوانا نظرات ( ) |


Design By : Pars Skin





کد ماوس