سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دریچه

یاد از آن روزی که بودم اولی
ناز و طنازو عزیز و فلفلی
شاه خانه بودم و با داد و دود
هر چه میخواستم آماده بود

 وای از آن روزی که آمد دومی
نق نقو و بد ادا و قم قمی
من وزیر گشتم و افتادم ز جاه
دومی به جای من گردیده شاه

 تا به خود آیم و خود داری کنم
سوی آمد و او شد خواهرم
دختری زیبا و خوشرو مثل ماه
من و داداشم کشیدیم سوز و آه

 به جای سبزی و نشاط و خرمی
سر رسید از گرد راه چهارمی
دیگر آن خانه برایم تنگ شد
سبزی و گل در نگاهم تنگ شد

 داشتم میکردم عادت، ناگهان
پنجمی هم پا نهاد بر این جهان
بهر سوزش پنج تن کافی نبود
ششمی هیزم شد و ما مثل دود

 ناصر و منصور و شهناز و شهین
احمد و فرهاد عباس، هفتم شد مهین!
خانه مان گردید در هم و بر هم
سه قلوووو! هشتمی و نهمی و دهمی

 ای امان و ای امان و ای امان
ای امان از دست بابا و مامان!
مادرم شد بار دیگر حامله
این که آید تیم فوتبال کامله!

 ناصر و منصور و شهناز و شهین
احمد و فرهاد و عباس و مهین
علیمردان گل و معصومه جان
آخری هم می شود دروازه بان


نوشته شده در سه شنبه 88/12/25ساعت 3:38 عصر توسط دانیال نظرات ( ) |


Design By : Pars Skin





کد ماوس