سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دریچه

 

ها می کنم

جاده مه می گیرد

بغض می کنم

جاده ملتهب می شود

اشک که می ریزم

جاده نمناک می شود

و تحملم که تمام می شود

جاده گم می شود

میان نادانسته ها فرو می رود

طاقت می آورم

کمی مه جاده حل می شود

پرسش هایم را که تکرار می کنم

جاده حیران می شود

بی تابی و اصرارم

خاک جاده را می لرزاند

تو را به یاد می آورم

و به همین آسانی جاده دوباره سلام می کند

و باور می کنم

جاده نبود که گم شد،

  من بودم که رفته بودم...


نوشته شده در چهارشنبه 88/12/19ساعت 9:32 صبح توسط نظرات ( ) |


Design By : Pars Skin





کد ماوس