سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دریچه

دختر نگاهی به معشوقه اش انداخت و از او پرسید: « اگر یه روز قرار باشه جونتو برای زنده موندن من بدی، حاضری این کار رو بکنی که من زنده بمونم ؟»
پسر گفت: « زندگی من با تو معنی پیدا می کنه، اگر قرار باشه تو نباشی، چرا جونمو ندم؟ »
از قضا دختر ناراحتی قلبی پیدا کرد و وارد کما شد. همه ی دکترها به اتفاق نظر رسیدند که تنها راه زنده ماندنش پیوند قلب است.
روز جراحی فرا رسید و پس از تلاش فراوان تیم جراحی، عمل پیوند قلب با موفقیت انجام شد. بعد از چندین ساعت دختر به هوش آمد و میان ملاقات کنندگان با ترس و دلهره به دنبال پسر گشت، ولی او را ندید. ناگهان بدون اینکه یک کلام حرف بزند، اشک در چشمانش حلقه زد و بغض او ترکید.
پدرش که فهمید دختر متوجه ی ماجرا شده است، او را درآغوش گرفت و گفت: « گریه نکن دخترم، مادرت خودش راضی بود »


نوشته شده در چهارشنبه 89/4/2ساعت 10:27 عصر توسط دانیال نظرات ( ) |


Design By : Pars Skin





کد ماوس