پيام
+
تو به من خنديدي...
و نميدانستي من به چه دلهره اي...
از باغچه همسايه سيب را دزديدم...
باغباني از پي من تند دويد...
سيب را دست تو ديد...
غضب آلوده به من کرد نگاه...
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک...
و تو رفتي و هنوز سالهاست...
گردش گام تو تکرار کنان ميدهد آزارم...
و من انديشه کنان غرق اين پندارم... که چرا خانه کوچک ما سيب نداشت...
فاطمه بانو
90/4/4
دانيال*
ممنون ولي من اينو اينجوري ديدم..
پرنسس
شعر مورد علاقه من